معنی کشور بیروت

حل جدول

کشور بیروت

لبنان


بیروت

پایتخت کشور لبنان


کشوری با مرکز بیروت

لبنان

لغت نامه دهخدا

بیروت

بیروت. [ب ِ] (اِخ) دهی ازدهستان ربع شامات بخش ششتمد شهرستان سبزوار است و 225 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

بیروت. [ب َ] (اِخ) شهری است معروف بر ساحل دریای شام و از اعمال دمشق است. فاصله ٔ میان آن تا صیدا سه فرسنگ است و بنا بگفته ٔ بطلمیوس طول بیروت 65 درجه و 45 دقیقه است و عرض آن 33 درجه و 20 دقیقه است. بیروت تا هنگامی که بتصرف مسلمانان بود به بهترین وجه بود. تا آنکه در شوال 503 هَ.ق. پادشاه قدس آن را بتصرف خویش درآورد و در سال 583 هَ.ق. صلاح الدین ایوبی آن را بازستاند و از این شهر بسیاری از اهل علم و دانش برخاسته اند. (ازمعجم البلدان). بیروت، بیروث، بیروثای، بیروثه یا بروت، یکی از شهرهای فینیقیها و از ادوار ماقبل تاریخ یعنی از ادوار کتیبه های تل العمارنه - چهارده قرن قبل از میلاد - دارای سابقه ٔ تاریخی و مملکتی مستقل بوده است. در زمان دیادوشی بدست مصریان افتاد سپس آنتیوخوس سوم آن را مسترد داشت. این شهر توسط، دیودوتوس در سال 140 ق. م. ویران گردید و توسط امپراطور اگست ترمیم شد و آن را یکی از مستعمرات رومی قرار داد. مدرسه ٔ حقوق و ادبیات بیروت با مدارس آتن و اسکندریه و قیصریه رقابت میکرد ودر آخر قرن چهارم بعد از میلاد یکی از مهمترین شهرهای فینیقیه و اسقف نشین بود. زلزله های سال 349 و 529 م. همراه با امواج دریا ویرانش کرد. درسال (635 م. / 14 هَ. ق.) ابوعبیده آن را تصرف نمود و با استیلای حکومت اسلامی دوره ٔ جدیدی در آبادانی و عمران بیروت آغاز گردید. معاویه نخستین خلیفه ٔ بنی امیه مهاجرنشینانی از ایران به آنجا منتقل نمود و آنجا را مرکز و پایگاه حملات دریائی خود قرار داد. در جنگهای صلیبی در 27 آوریل 1110 م. / 503 هَ. ق. بتصرف صلیبیان (بلدوین اول) درآمد. صلاح الدین ایوبی در 1199 م. آن را مسترد داشت اما مجدداً سقوطکرد و تا 1291 م. در تصرف صلیبیان بود. این شهر مدتی مورد نزاع میان مسلمانان و صلیبیان بود و سرانجام در دوره ٔ ممالیک مصر بتصرف قطعی مسلمانان درآمد (1291 م./ 690 هَ. ق.) عثمانیها آن را از ممالیک گرفتند (1516 م.) و در دوران حکومت ترکها امیرفخرالدین از خاندان معن و رئیس دروزها در آنجا حکومت میکرد (1595- 1634 م. / 980- 1043 هَ. ق.). گرچه حکومت عثمانیها موجب ویرانی این شهر گردیداما امیر فخرالدین در راه نهضت فرهنگی در این شهر کوششهای فراوان نمود. در دوره ٔ مبارزات بشیر شهاب ثانی و استقلال طلبی ابراهیم پاشا سرانجام ناوگان متحد اتریش و انگلستان و عثمانی آن را بمباران کردند (1840 م.) و اهمیت تجارتی آن از بین رفت. در 1918 م. فرانسویان آن را از عثمانیها گرفتند و در 1919 م. آن را پایتخت لبنان بزرگ که بعداً جمهوری لبنان گردید قرار دادند و بیروت جدید در سال 1953 م. با 250000 تن جمعیت دو ثلث مسیحی و بقیه مسلمان (در حدود 120 هزار تن)، در کنار دریای مدیترانه و بندر عمده ٔ لبنان و در دامنه ٔ کوههای آن قرار دارد و دارای دانشگاههای امریکائی و فرانسوی و لبنانی و جراید و مجلات و چاپخانه ها واز مهمترین مراکز فرهنگی خاورمیانه است. فرودگاهش همرتبه ٔ فرودگاههای بین المللی و حلقه ٔ ارتباط بین شرق و غرب است. و نیز رجوع به حدود العالم، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، سفرنامه ٔ ناصرخسرو، تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1510 و ج 3 ص 2371، دائرهالمعارف اسلامی، و قاموس کتاب مقدس، دائرهالمعارف بستانی، دائرهالمعارف فارسی، رحله ٔ ابن بطوطه، قاموس الاعلام ترکی شود.


کشور

کشور. [ک ِش ْ وَ] (اِ) ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ٔ ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است. دوم به مشتری و آن چین و ختاست. سوم به مریخ و آن ترکستان باشد. چهارم به آفتاب و آن عراق و خراسان است. پنجم به زهره و آن ماوراءالنهر است. ششم به عطاردکه روم باشد. هفتم به قمر که آن اقصای بلاد شمال است. (برهان). کشخر. اقلیم. (ناظم الاطباء):
در کشور توران و به غزنین و عراقین
چون خواستی آوازه ٔ فتح وظفر خویش.
معزی.
- شش کشور، شش اقلیم از هفت اقلیم ربع مسکون:
تاکشوری در آب و در آتش نهفت خاک
شش کشور از وفات تو برما گریسته.
خاقانی.
- کشور پنجم، ماوراءالنهر:
ملک الملک کشور پنجم
قامع اوج اختر پنجم.
خاقانی.
نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب.
خاقانی.
ای مرزبان کشور پنجم که درگهت
هفتم سپهر ما نه که هشتم جنان ماست.
خاقانی.
تاجدار کشور پنجم که هست
کیقبادخاندان مملکت.
خاقانی.
- کشور چارم، عراق و خراسان:
ای خواجه ٔ زمین و درت هفتم آسمان
در سایه ٔ تو کشور چارم نکوتر است.
خاقانی.
- کشورهفتم، اقلیم هفتم که کشور هندوستان است: اوج کیوان هفتم آسمان کرد تا به هفتم کشور زمین هنوز از او مسعود شوند. (راحه الصدور).
- هفت کشور، هفت اقلیم. هفت حصه ٔ ربع مسکون:
هم از هفت کشور بر او بر نشان
ز دهقان و از رزم گردنکشان.
فردوسی.
جلالش برنگیرد هفت کشور
سپاهش بر نتابد هفت گردون.
عنصری.
گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوسی برین شد هفت کشور.
عنصری.
ز بانگ بوق و هول کوس هزمان
درافتد زلزله در هفت کشور.
عنصری.
خرد را اتفاق آن است با توفیق یزدانی
که فرمان می دهند او را برآن هر هفت کشورها.
منوچهری.
بنا چون بی خداوندی نباشد
نباشد بی خدائی هفت کشور.
ناصرخسرو.
مرا داد دهقانی این جزیره
برحمت خداوند هرهفت کشور.
ناصرخسرو.
گویند هر دو هردو جهانند از این قبل
در هفت کشورند و نه در هفت کشورند.
ناصرخسرو.
صیت تو هفتاد کشور زان سوی عالم گرفت
تو بدان منگر که عالم هفت کشور یا شش است.
انوری (از آنندراج).
خاتونی از عرب همه شاهان غلام او
سمعاً و طاعه سجده کنان هفت کشورش.
خاقانی.
شاه تاج یک دو کشور راست لیک از لفظ من
تاجدارهفت کشور شد به تاجی کز ثناست.
خاقانی.
مرز عراق ملک تو، نی غلطم عراق چه
کز شجره به هفت جد وارث هفت کشوری.
خاقانی.
شش جهت یأجوج بگرفت ای سکندر التفات
هفت کشور دیو بستد ای سلیمان الامان.
خاقانی.
شه هفت کشور برسم کیان
یکی هفت چشمه کمر برمیان.
نظامی.
در آن انجمنگاه انجم شکوه
که جمع آمد از هفت کشور گروه.
نظامی.
سکندر شه هفت کشور نماند.
نظامی.
هفت کشور نمی کنند امروز
بی مقالات سعدی انجمنی.
سعدی (بدایع، کلیات چ مصفا ص 613).
شیراز و آب رکنی و آن باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است.
حافظ.
|| یک ناحیت از زمین با حکومت معین. یک بخش از زمین با حکومتی خاص. مملکت. پادشاهی. در اصطلاح امروز ناحیتی تابع حکومت و نظامی خاص و حدودی معین و پایتخت مشخص و شهرها و قصبات و روابط سیاسی با ممالک دیگر. مملکت:
ز هر کشوری موبدی سالخورد
بیاورد و این نامه را گرد کرد.
فردوسی.
دو شاه و دو کشور رسیده بهم
همی رفت هرگونه از بیش و کم.
فردوسی.
برفتند کاریگران سه هزار
ز هر کشوری هر که بُد نامدار.
فردوسی.
بخون روی کشور بشستم زکین
همه شهر نفرین بُد و آفرین.
فردوسی.
به کشت ار برد رنج کشور زیان
چنان کن که ناید به کشورزیان.
اسدی.
گفت سالار قوی باید به پروان اندرون
زانکه در کشور بود لشکر تن و سالار سر.
میزبانی بخاری.
کشوری را دو پادشه فره است
در یکی تن یکی دل از دو به است.
سنائی (حدیقه الحقیقه ص 508).
عالم نو بنا کند رأی تو از مهندسی
کشور نو رقم زند فرتو از موقری.
خاقانی.
بستان دولت کشورش در دست صلت گسترش
شمشیر صولت پرورش ابری که بستان پرورد.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 468).
مرغ کابی خورد به کشور شاه
کند از بهر شکر سربالا.
خاقانی.
ای مرزبان کشور بهرامیان بحسبت
بی آستان تو دل بر کشوری ندارم.
خاقانی.
گفتم که یک دو عید بپایم بخدمتت
چون پخته تر شوم بشوم باز کشورش.
خاقانی.
موبدی از کشور هندوستان
رهگذری کرد سوی بوستان.
نظامی.
فراخی در آن مرز و کشور مخواه
که دلتنگ بینی رعیت زشاه.
سعدی.
کشور آباد نگردد به دوشاه
بشکنداز دو سپهبد دو سپاه
از دو بانو چو شود آشفته
خانه امید مدارش رفته.
جامی.
|| موطن. مولد. وطن. (یادداشت مؤلف). زیستن جای:
به درگاه چون گشت لشکر فزون
فرستاد بر هر سویی رهنمون
که تا هرکسی را که دارد پسر
نماند که بالا کند بی هنر
سواری بیاموزد و رسم جنگ
به گرز و کمان و به تیر خدنگ
چو کودک ز کوشش بنیرو شدی
بهر جستنی در بی آهو شدی
ز کشور به دربار شاه آمدی
بدان نامور بارگاه آمدی.
فردوسی.
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست.
حافظ.
|| مردم کشور. اهالی مملکت:
وزان روی راه بیابان گرفت
همه کشورش مانده اندر شگفت.
فردوسی.
|| مردمان غیر لشکری. مقابل لشکر:
چنین گفت خسرو که بسیار گوی
نژند اختری بایدم سرخ موی
ببردنداز اینگونه مردی برش
بخندید از او کشور و لشکرش.
فردوسی.

کشور. [ک ِش ْ وَ] (اِخ) دهی است به یمن. (منتهی الارب). از قراء صنعاء یمن است. (معجم البلدان).

کشور. [ک ِش ْ وَ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش پاپی شهرستان خرم آباد است. این دهستان در جنوب باختری بخش واقع است و محدود است از شمال به دهستان بریائی، از جنوب به تنگ، و از خاور به رودخانه ٔ سزار، و ازباختر به گردنه توژیان. آب و هوای آن کوهستانی و آب آن از رودخانه ٔ طاف و چشمه سارهای مختلف دیگر است. مرتفع ترین قلل جبال در این دهستان کوه کلاء و کوه طاف و کوه هشتاد پهلو و کوه للری است. این دهستان از 29آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1200 نفر و قراء مهم آن عبارتند از تازان، پیوست و مینو و بابادیندار و ساکنان از طایفه ٔ پاپی فولادونداند که عده ای از آنها به ییلاق می روند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

بانک سریال

عروس بیروت

سریال عروس بیروت سریالی عربی و ساخت کشور لبنان است. این سریال به تقلید از سریال مشهور ترکیه ای: «عروس استانبول» ساخته شده است. پخش سریال عروس بیروت در لبنان با استقبال خوبی همراه شد.
بازیگران
ظافر العابدین، کارمن بصیبص، تقلا شمعون، جو طراد، محمد الأحمد، مرام علی، علاء الزعبی، ضحى الدبس، لینا حوارنه، می صایغ، فائق عرقسوسی، فادی إبراهیم
خلاصه داستان
در خلاصه داستان سریال عروس بیروت داستان این سریال حول شخصیت فارث می چرخد ​​که به طور اتفاقی با ثریا آشنا می شود و عاشق اوست ، اما مادرش ، لیلا ، به دلیل شخصیت اقتدارگرایانه ، میان آنها را سد میکند. بخش اعظمی از این اثر در ترکیه و لبنان فیلمبرداری شد که در آن ظافر العابدین برای اولین بار در گویش لبنانی ظاهر می شود.
بانوی هنرپیشه اصلی سریال کارمن بصیبص Carmen Bsaibes نام داشته و خانمی متولد نهم اکتبر ۱۹۸۹ حدودا ۳۱ ساله، زاده لبنان و متاهل است.
وی دارای مدرک کارشناسی ارشد سینما بوده و هنرپیشه معروف و محبوبی است که بیش از ۷۷۷k فالور، پیج اینستاگرام وی با آی دی carmenbsaibes را دنبال می‌کنند.
کارمن در مصاحبه خود گفته است که تنها یک قسمت از سریال عروس استانبول را تماشا کرده تا با آن سریال نیز آشنا شود و بعد از آن برای اینکه در دام تکرار نقش ثریا گرفتار نشود ادامه آن سریال را تماشا نکرده است.
کارمن بصیبص در نقش هبه در فیلم به وقت شام ابراهیم حاتمی‌کیا نیز بازی کرده است
این سریال در معرفی زیبایی ها و فرهنگ کشور لبنان بسیار موفق بوده و اکثر بینندگان سریال در کشورهای دیگر از جمله ایران بعد از تماشای آن ابراز کرده اند که تصور آنها از لبنان بعنوان کشوری درگیر جنگ را متحول کرده است.

فرهنگ فارسی هوشیار

کشور

سرزمینی بزرگ که شامل چند استان باشد و مردم آن کشور مطیع یک دولت باشند، اقلیم، مملکت


کشور ستانی

تسخیر کشور ها کشور گشایی کشور گیری.


کشور گشایی

تسخیر کشور ها کشور ستانی کشور گیری.


کشور گیری

تسخیر کشور ها کشور ستانی کشور گشایی.

واژه پیشنهادی

کشور بازل

کشور لوگانو


کشور بوسان

کشور تائجو

معادل ابجد

کشور بیروت

1144

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری